تکرار کردن . [ ت َ
/ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوباره و مکرر کردن و دوباره و مکرر گفتن و اعاده کردن . (ناظم الاطباء)
: همه جهان پدرش را ستوده اند و پدر
چو من ستایش او را همی کند تکرار.
فرخی .
اگر سالی بر سر جمعی سخن گفتی تکرار کلام نکردی . (گلستان ).
هرگز فرامشت نشود دفتر خلاف
با دوستان چنین که تو تکرار می کنی .
سعدی .
آنها که خوانده ام همه از یاد من برفت
الا حدیث دوست که تکرار می کنم .
سعدی .
فقیر گرسنه تکرار چون تواند کرد
مگر بروز گدائی کند، به شب تکرار.
سعدی .
رجوع به تکرار و دیگر ترکیبهای آن شود.