تکلیف کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرمان کاری دادن و حکم به اجرای امری کردن و زحمت دادن . (ناظم الاطباء)
: شار را با تخت بند پیش خویش خواند و تکلیف کرد که به تحریر این نامه قیام نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
1 تهران ص
345).
هشدار که مقتضای پیری
تکلیف کند به گوشه گیری .
واله هروی (از آنندراج ).
رجوع به تکلیف و دیگر ترکیبهای آن شود.