تکوین . [ ت َ ] (ع مص ) هست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). هست کردن و نو بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هست نمودن و در وجود آوردن و پیدا کردن و... اصل آن کون بمعنی بودن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). احداث . (اقرب الموارد). ایجاد چیزی که مسبوق به ماده باشد. (از تعریفات جرجانی ). آفریدن خدای تعالی موجودات را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کون الاشیاء؛ ای اوجدها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
: اگر تکوین به آلت شد حوالت
چه آلت بود در تکوین آلت .
نظامی .