تکیه دادن . [ ت َ ی َ
/ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) پشت دادن و آسایش نمودن و راحت کردن . تکیه زدن . تکیه کردن . (ناظم الاطباء)
: نمود می شفقی چهره ٔ فرنگ ترا
به نازبالش گل تکیه داده رنگ ترا.
علی سبزواری (از آنندراج ).
میان گلخن و خاکسترم چه داند حال
کسی که پهلوی او تکیه بر سمور دهد.
ملا شانی (از آنندراج ).
به عهد دولت تو امن در جهان بودن
بود ز عدل تو تکیه بر اژدها دادن .
مسیح کاشی (ایضاً).
گر روی بر فلک ز قوت حسن
تکیه بر خشت آفتاب مده .
علی خراسانی (ایضاً).
|| تکیه گاه دادن . متکا دادن
: از طنطنه ٔ عدل تو در بیشه چرد میش
از پیکر خود تکیه دهد گرگ غنم را.
سنجر کاشی (از آنندراج ).
|| اعتماد کردن
: موج کشتی شکاف بیند مرد
تکیه بر بادبان دهد، ندهد.
خاقانی .
بر تواضعهای دشمن تکیه دادن زابلهی است
پایبوس سیل از پا افکند دیوار را.
صائب .