اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تل

نویسه گردانی: TL
تل . [ ت َل ل ] (ع اِ) توده ٔ خاک و توده ٔ ریگ و پشته . ج ، تِلال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه زمینی که از اطراف خود کمی بلندتر باشد جمع آن تلال و تُلول و واحد آن تَلﱡة. (از اقرب الموارد). بهمین معنی در فارسی به تخفیف لام تَل آمده . رجوع به تل شود. || بالش . ج ، اتلال . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). و این نادر است یا اتلال از اقسام جامه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در شاهدهای ذیل معنی پنبه ریزه ، خرده پنبه که از دم کمان ریزد، میدهد: و هنوز از تلهای حلاجی پاک نشده از برم میکشیدند. (نظام قاری ).
قماشی که از تل بود روی آن
گرش روی دیگر کنی پرنیان .

نظام قاری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طل . [ طِل ل ] (ع اِ) حیه . (منتخب اللغات ). مار. (منتهی الارب ) (فهرست مخزن الادویه ).
طل . [ طَل ل ] (اِخ ) دیهی است از دیههای غزه به فلسطین . (معجم البلدان ).
طل گیر. [ طُ ] (نف مرکب ) زنی که علاج کودک طُل گرفته کند.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
طل گرفتن . [ طُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) این کلمه از طلاطله ٔ عربی آید که بمعنی لهات یا سقوط لهات است و امروز سد کردن دانه یا خرده ای از طع...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.