تل . [ ت َل ل ] (ع اِ) توده ٔ خاک و توده ٔ ریگ و پشته . ج ، تِلال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه زمینی که از اطراف خود کمی بلندتر باشد جمع آن تلال و تُلول و واحد آن تَلﱡة. (از اقرب الموارد). بهمین معنی در فارسی به تخفیف لام تَل آمده . رجوع به تل شود. || بالش . ج ، اتلال . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). و این نادر است یا اتلال از اقسام جامه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در شاهدهای ذیل معنی پنبه ریزه ، خرده پنبه که از دم کمان ریزد، میدهد: و هنوز از تلهای حلاجی پاک نشده از برم میکشیدند. (نظام قاری ).
قماشی که از تل بود روی آن
گرش روی دیگر کنی پرنیان .
نظام قاری .