تل
نویسه گردانی:
TL
تل . [ ت َل ل ] (ع مص ) بر روی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بر زمین زدن کسی را یا برگردن و روی افکندن او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فروخوابانیدن ناقه را. || متهم کردن کسی را به امر زشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || انداختن چیزی را در دست کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تضرع . (از اقرب الموارد). || ریختن و افتادن و ساقط شدن . || خوی برآوردن پیشانی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فروهشتن رسن در چاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
طل . [ طِل ل ] (ع اِ) حیه . (منتخب اللغات ). مار. (منتهی الارب ) (فهرست مخزن الادویه ).
طل . [ طَل ل ] (اِخ ) دیهی است از دیههای غزه به فلسطین . (معجم البلدان ).
طل گیر. [ طُ ] (نف مرکب ) زنی که علاج کودک طُل گرفته کند.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
طل گرفتن . [ طُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) این کلمه از طلاطله ٔ عربی آید که بمعنی لهات یا سقوط لهات است و امروز سد کردن دانه یا خرده ای از طع...