اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تلاش کردن

نویسه گردانی: TLAŠ KRDN
تلاش کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش کردن . جهد کردن . کوشیدن . سعی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند
حرص گدا شود طرف شام بیشتر.

صائب .


شهپر طاووس را آخر مگس ران می کنند
چون خودآرایان تلاش جامه ٔ رنگین مکن .

صائب (از آنندراج ).


رسید نشئه بحدی که بهر دیدن تو
کنم تلاش که مهتاب را نگهدارم .

میریحیی شیرازی (از آنندراج ).


تلاش تازگیی کن برای شاهدمعنی
که بهر زن چو جوانی کجاست زیور دیگر.

قزوینی (ایضاً).


|| معارضه کردن . درآویختن :
سحر که جوهر شمشیر ناله فاش کنم
چو مهر یک تنه با عالمی تلاش کنم .

طالب آملی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.