اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تلخاب

نویسه گردانی: TLḴAB
تلخاب . [ ت َ ] (اِ مرکب ) آب تلخ و آب نمک . (ناظم الاطباء). آبی که مزه تلخ دارد.
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
زرین رسنها بافته در دلو از آن بشتافته
ره سوی دریا یافته تلخاب دریا ریخته .

خاقانی .


رجوع به تلخ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی سرحدی است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
تلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هلایجان است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
تلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکی است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و140تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
تلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند است که در شهرستان کرمان واقع است و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)...
تلخ آب میانکوه . [ ت َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
تلخ آب تاج الدین . [ ت َ جِدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگری است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.