اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تمام

نویسه گردانی: TMAM
تمام . [ ت َ ] (اِخ ) ابن غالب . رجوع به ابن تیانی امام ابوغالب تمام ... شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
تمام کمال . [ ت َ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) تمام و کمال . بی کم و کاست . کاملاً بی نقص و کاستی : بدهی خود را تمام کمال پرداخت . (یادداشت به...
تمام گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کامل گردیدن . تمام شدن . بپایان رسیدن : مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمرما همچنان در اول وصف تو مان...
تمام مایه . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کامل . بحد کافی : نهاری کم مایه طعامی بود که پیش از طعام تمام مایه خورند. (حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوا...
تمام اندام . [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) متناسب الاعضاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): افهود؛ کودک فربه ٔ تمام اندام . عطیموس ؛ زن تمام اندام . رجل عب...
تمام اندیش . [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) که وسعت اندیشه دارد. که تمام جوانب کار را در نظر آرد : هم قوی رای و هم تمام اندیش کارها راشناخته پس و ...
تمام آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) راست آمدن . درست و براندازه شدن : طالوت بفرمود تا آن زره بیاوردند و آن سیصد و سیزده تن پوشیدند بر ه...
تام و تمام . [ تام ْ م ُ / م م وَ ت َ ] (ص مرکب ) از اتباع . کامل . بی عیب . کامل از هر جهت . اقصی کمال ممکن . بدون نقص .
تمام عیاری . [ ت َ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) بارنداشتن مسکوک . کامل عیاری . خل-وص مسکوک غش آن کم و در حکم هیچ باشد. رجوع به تذکرة الملوک چ ...
تمام ساختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) پایان دادن : خورشید در دو هفته کند ماه را تمام حسن تو کارمن به نگاهی تمام ساخت .صائب (ازآنندراج ).
تمام و کمال . [ ت َ م ُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تمام کمال . تمام و کامل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): قرض خود را تمام و کمال پرداخت ....
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.