اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تمام گردیدن

نویسه گردانی: TMAM GRDYDN
تمام گردیدن . [ ت َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تمام شدن . تمام گشتن . کامل شدن . بی نقص گردیدن . بی کم و کاست شدن : ورای قنوج را ملک تمام نگردد تا زیارت این بتخانه نکند. (حدود العالم ).
به دو هفته گردد تمام و درست
بدان باز گردد که بود از نخست .

فردوسی .


توحید تو تمام بدو گردد
دانستی ارتو واحدیکتا را.

ناصرخسرو.


تا نبیند رنج و سختی مرد کی گردد تمام
تا نیابد باد و باران گل کجا بویا شود؟

ناصرخسرو.


تا بجای او شناسیمش امام
تاکه کارما از او گردد تمام .

مولوی .


|| پایان یافتن . به آخر رسیدن :
امیدها به لبش داشتم ندانستم
که این قدح به چشیدن تمام می گردد.

صائب (از آنندراج ).


رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.