اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تمنا داشتن

نویسه گردانی: TMNA DʼŠTN
تمنا داشتن . [ ت َ م َن ْ نا ت َ ] (مص مرکب ) امید و آرزو داشتن :
دهان خشک و دل خسته ام ، لیکن از کس
تمنای جلاب و می هم ندارم .

خاقانی .


ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا بکسی ده که محبت نچشیده .

سعدی .


شبی و شمعی و گوینده ای و زیبایی
ندارم از همه عالم جز این تمنایی .

سعدی .


هرکسی را سر چیزی و تمنای کسی
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر.

سعدی .


بر گل روی تو چون بلبل مستم واله
از رخ لاله و نسرین چه تمنا دارم .

سعدی .


توقع خدمت از کسی دار که تمنای نعمت از تو دارد. (گلستان ).
تمنای ترحم دارد از خونریز مژگانی
که تیغ خود به دامان قیامت پاک می سازد.

صائب (از آنندراج ).


باز خون از جگرم دیده تمنا دارد
ابر چون خشک شود چشم به دریا دارد.

ملا رونقی همدانی (ایضاً).


آرزو کی بدل اهل هوس جا دارد
به تمنا نرسد هرکه تمنا دارد.

حسن وهب (ایضاً).


رجوع به تمنا و دیگر ترکیبهای آن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.