تن سپردن . [ ت َ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) تسلیم شدن . تن دادن . تن دردادن . قبول کردن . رضا دادن
: نرمی دل می طلبی نیفه وار
نافه صفت تن به درشتی سپار.
نظامی .
بدریا مرو گفتمت زینهار
وگر می روی تن به طوفان سپار.
(بوستان ).
|| تسلیم مرد شدن زن . تسلیم هوا و خواهش مرد شدن زن . سپردن زن تن خود را بمرد
: زنان گفتار مردان راست دارند
بگفت خوش تن ایشان را سپارند.
(ویس و رامین ).
رجوع به تن و دیگر ترکیبهای آن شود.