تنصر
نویسه گردانی:
TNṢR
تنصر. [ ت َ ن َص ْ ص ُ ] (ع مص ) ترسا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مروسیدن به یاری کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
تنثر. [ ت َ ن َث ْ ث ُ ] (ع مص ) پراکنده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : تفرق القوم و تنثروا. (اقرب...
تنسر. [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) گسسته شدن رسن . || پراکنده و منتشر گردیدن ریم زخم به شکستن . || پاره پاره فروریختن جامه و کاغذ. || م...
تن سر. [ ت َ س َ ] (اِخ ) تنسر. نام مرد بزرگواری از پارسیان ایران بوده است که اورا موبد موبدان می گفته اند و نام او بهرام خورزاد و معاصر با ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.