تنعم کردن . [ ت َ ن َع ْ ع ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوش گذراندن . به ناز و نعمت زندگی کردن . در خوشی و آسایش و نعمت زیستن
: هزار سال تنعم کنی بدان نرسد
که یک زمان به مراد کسیت باید بود.
سعدی .
مباش ازبهر روزی مضطرب ، بنشین تنعم کن
که از نان خوردن افتاده ست دندانی که جنبیده .
مخلص کاشی (از آنندراج ).
رجوع به تنعم ودیگر ترکیبهای آن شود.