تنقیه کردن . [ ت َ ی َ
/ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک و پاکیزه و صاف کردن . (ناظم الاطباء)
: سبح ﷲ هست اشتابشان
تنقیه ٔ تن می کند ازبهر جان .
مولوی .
رجوع به تنقیة شود. || مسهل خوردن و اماله کردن . (ناظم الاطباء). حقنه کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وارد کردن داروهای مایع و مخصوص در داخل روده ٔ بزرگ از راه مقعد جهت پاک کردن روده از پلیدی و غایط دیرمانده و فسادانگیز. و رجوع به تنقیه شود. || لاروبی کردن قنات جهت باز شدن چشمه های آب و سهل گردیدن جریان آن . رجوع به تنقیه ٔ قنات شود.