تنک حوصله . [ ت َ ن ُ
/ ت ُ ن ُ ح َ
/ حُو ص َ ل َ
/ ل ِ ] (ص مرکب ) تنک دل . کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج ). کم صبر و کم تحمل . کسی که بردبار نباشد. کسی که قادر به خویشتن داری نباشد
: ای بی جگر از تلخی عالم گله بگذار
این می به حریفان تنک حوصله بگذار.
صائب (از آنندراج ).
در سینه ٔ ما بود نهان راز محبت
شد اشک تنک حوصله غماز محبت .
منیری (از آنندراج ).
شمه ای از غم هجر تو
۞ به بلبل گفتم
آن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد.
؟
رجوع به تنگ حوصله شود.