تنگ خو. [ ت َ ] (ص مرکب ) بدخو و کج خلق . (ناظم الاطباء). تنگ خوی . زودخشم . دشوارخوی
: کارها تنگ گرفته ست بدوی
روزه ٔ تنگ خوی کج فرمای .
فرخی .
خطا کرد پرگار غمزش همانا
که رسم جفا بر من آن تنگ خو زد.
خاقانی .
رجوع به تنگ خویی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.