تنگ دهان . [ ت َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دهان تنگ دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). معشوق . (فرهنگ رشیدی ). از اسمای محبوب است . (آنندراج ). دارنده ٔ دهانی تنگ و زیبا
: چند از این تنگدلی ای صنم تنگ دهان
هر زمانی مکن ای روی نکو، روی گران .
فرخی .
با تو خو کردم و خو باز همی باید کرد
از تو ای تندخوی سنگدل تنگ دهان .
فرخی .
|| تنگ دهان ؛ (اِ مرکب ) دهان تنگ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دهان زیبا و دلربا
: از زلف تو بوی عنبر و بان آید
زآن تنگ دهان هزار چندان آید.
فرخی .
رجوع به تنگ دهن و تنگ دهانی شود.