اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تنندو

نویسه گردانی: TNNDW
تنندو. [ ت َ ن َن ْ ] (اِ) غنده بود یعنی عنکبوت ، دیوپای نیز گویند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 407). بمعنی تنند است که عنکبوت باشد. (برهان ). تندوست . (شرفنامه ٔ منیری ). عنکبوت . (صحاح الفرس ) (ناظم الاطباء). عنکبوت باشد و آن را تننده و تندو نیز گفته اند. (انجمن آرا). تنند و تننده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). تندو. (فرهنگ رشیدی ) :
ز باریکی و سستی هر دو پایم
تو گویی پای من پای تنندوست ۞ .
آغاجی (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 407).
شود در پناهت چو سد سکندر
اگر خانه سازم ز تار تنندو ۞ .

معزی (از فرهنگ رشیدی ).


رجوع به تندو و تنند و تننده شود. || نسج عنکبوت . || نورد جولاهگان . (ناظم الاطباء). رجوع به تننده (اِ) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۶ ثانیه
تار تنندو. [ رِ ت َ ن َن ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تار عنکبوت . تاری که تارتنک سازد خانه ساختن را : ز باریکی و سستی هر دو پایم تو گویی پای...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.