تنور
نویسه گردانی:
TNWR
تنور. [ ت َن ْ نو ] (معرب ، اِ) معروف است . ج ، تنانیر. (منتهی الارب ). کانونی که در آن نان پزند. (از اقرب الموارد). مأخوذ از پارسی ، جای نان پختن . ج ، تنانیر.(ناظم الاطباء). فارسی معرب . (جمهره ٔ ابن درید از سیوطی در المزهر از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : حتی اذا جاء امرنا و فار التنور قلنا احمل فیها... (قرآن 11 / 40). و خبز الفرن ارطب خبز التنور. (ابن البیطار از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ قبل و المعرب جوالیقی ص 84 و نشوءاللغة ص 15 شود. || روی زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جوی آب . || استادنگاه آب وادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شنیدهایم که محمود غزنوى، شب دِى
شراب خورد و شبش جمله در سَمور گذشت
گداى گوشه نشینى لب تنور گرفت
لب تنور بر آن بینواى عور گذشت
على الصّباح بزد ن...