تو
نویسه گردانی:
TW
تو. [ ت َوو ] (ع ص ، اِ) تنها و طاق ، و منه الحدیث : الطواف توّ و الاستجمار تو. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسن یک تاه تافته . ج ، اتواء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسنی که یک لا تابند. (آنندراج ). || خیمه ٔ برپا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنای برآورده شده . (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). || وَجَّه َ فلان من خیله بألف تو؛ ای بألف واحد. || مرد بی پروا از دین و دنیا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فارغ از کارها. (آنندراج ). || ایلغار، یقال : جاؤا تواً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاء تواً؛ یعنی قصدکنان آمد چنانکه هیچ چیز او را بازنگرداند. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بی نظم, بی قانون, بی انظباط
خاک توسری که با فعل کردن بکار می رود در گویش تهرانی جماع و آمیزش و مباشرت و عمل جنسی است. 1- بدبختی / خفت 2- همبستر شدن / معاشقه کردن با زنی؛ خاکه رو ...
تو چشم بودن = نمود داشتن. = بیش از حد جلب نظر (دیگران) را کردن. معادل "بهچشم (دیگران / مردم) آمدن. ("تو چشم بودن" در کتاب کوچه، حرف ت،...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کنایه از این است در صورت ظاهر کار پر مدعا بودن اما در انجام آن ناتوان بودن است.
بسر برشو این گنبد آبگون را - بهم بشکن این طبل خالی میان را (پروین...
فریب دادن؛ گول زدن (مخصوصا به هنگام فروختن چیزی)
مثال: «این ماشینُ چند خریدی؟»، «صد میلیون تومن.» «اووووو تو پاچت کرده فروشنده. خیلی گرون خریدی.»
اذون الجای تو. [ ] (اِخ ) رجوع به حبطج 2 ص 134 س 33 شود. شاید اوزون باشد بمعنی دراز.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.