توان
نویسه گردانی:
TWʼN
توان . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان الموت است که در بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین واقع است و 291 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
توان هوانگ . (اِخ ) ۞ ولایتی در چین که راه ابریشم از آن می گذشت . رجوع به تاریخ مغول اقبال چ 2 ص 569 شود.
تاب و توان . [ ب ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قدرت . نیروی مقاومت .
توان داشتن . [ ت ُ / ت َ ت َ ] (مص مرکب ) نیرو داشتن . تاب داشتن . قدرت داشتن : من و رخش و کوپال و برگستوان همانا ندارند با من توان . فردوسی ...
پرتاب و توان . [ پ ُ ب ُ ت َ] (ص مرکب ) نیرومند. که طاقت بسیار دارد. پرطاقت .
توعن . [ ت َ وَع ْ ع ُ ] (ع مص ) غایت فربه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). به نهایت فربهی رسیدن شتر و گوسفند. || همگی چیزی گرفتن . (منتهی الا...
طوان . [ ] (اِخ ) ظاهراً نام محلی بوده بحوالی بغداد. (حبیب السیر ج 1 ص 278).