اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

توأم

نویسه گردانی: TWʼM
توأم . [ ت َ ءَ ] (ع اِ) (از «ت ٔم » یا «ؤم »)بچه ٔ هم شکم . بچه ٔ دوگانه . (دهار). هم شکم . (زمخشری ) (ملخص اللغات حسن خطیب ) (مهذب الاسماء). یکی از دو تن که به یک شکم زاده شده اند. همزاد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). همزاد، دو باشد یا زائد از آن ، نر باشد یا ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همزاد و حملی ، دو باشد و یا زیادتر و نر باشد یا ماده . ج ، توائم ، توآم . (ناظم الاطباء). آن یک بچه که با بچه ٔ دیگر از یک حمل زن پیدا شده باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، توائم ، توآم . (منتهی الارب ) : ... به عصیان مبتلی گردد که بطن و فرج توأمند. (گلستان ).
در روزگار عدل تو شاید که عاقلان
گویند بره با بچه ٔگرگ توأم است .

ابن یمین .


رجوع به اقرب الموارد و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || نزد بلغاء نام تشریع است و نیز آنرا توشیح نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || به شعر ذوقافیتین نیز اطلاق کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || دوم تیر قمار یا تیری از تیرهای قمار. (منتهی الارب ). دویم تیر قمار. (ناظم الاطباء). نام تیری است از ده تیر قمار که عرب بدان بازی کنند. (آنندراج ). اصلُه وَوْأم . (منتهی الارب ). دوم تیر که بدان قمار کنند. (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
توآم . [ ت ُ] (اِخ ) نام قصبه ٔ عمان است از جانب ساحل ، و مروارید توآمیه منسوب بدین قصبه است . رجوع به الجماهر فی معرفةالجواهر بیرونی و مع...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.