توده ٔ کافور. [دَ
/ دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انبار برف . (ناظم الاطباء). بمجاز، تل برف . پشته ٔ برف
: بر کوه از آن توده ٔ کافور گرانبار
خورشید سبک کرد سر آن بار گران را.
سنائی .
گر به دی مه بر زمین مرده از بهر حنوط
توده ٔ کافور و تنگ زعفران افشانده اند.
خاقانی .
|| تن و سرین سفید. (ناظم الاطباء). || تلی از کافور. پشته ٔ کافور.