توزیع کردن . [ ت َ
/ تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود. (ناظم الاطباء). بخش کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قسمت کردن چیزی
: تا خر از هر که برد، من واخرم
ورنه توزیعی کنند ایشان زرم .
مولوی .
|| سرشکن کردن گروهی ، خرج کسی را میان خود
: ... این مسخره را اندیشه ٔ سفری افتاد نه راحله و نه زاد. او را حریفان به اتفاق توزیعی کردند. (جهانگشای جوینی ). || پخش کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پراکنده و آواره ساختن
: تا گردانم اسیروارش
توزیع کنم به هر دیارش .
نظامی .
رجوع به توزیع شدن شود.