اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

توس

نویسه گردانی: TWS
توس . (اِ) سلامتی . (ناظم الاطباء). رجوع به توس کردن و توس نمودن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گاو طوس . [ وِ ] (اِخ ) لقبی است (تنابذی ) که حسودان به خواجه نظام الملک میدادند. رجوع به گاو و رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
طوس خیمه . [ خ َم َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان در 12 هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان...
آذری طوس .[ ذَ ] (اِ) نام مسهلی است مرکب از بیست وپنج جزء.
چاه طوس . (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 96 هزارگزی باختر لار درجنوب کوه گوکردی واقع شده . دامنه ، گرمسیر و مالا...
جامع طوس . [ م ِ ع ِ ] (اِخ ) مسجدی است در طوس . این جامع را حسن بن علی بن اسحاق ملقب به نظام الملک وزیر آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی بنا کر...
طوس نوذر. [ س ِن َ ذَ ] (اِخ ) رجوع به طوس (پسر نوذر) و توس شود.
اپی نی طوس . [ اِ ] (اِخ ) از مؤمنان مسیحی در رومیه که پولس حواری او را زنده گردانید و ویرا دوست خود خطاب میکرد. (قاموس کتاب مقدس ).
دانای طوس . [ ی ِ ](اِخ ) فردوسی طوسی . (شرفنامه ) (برهان ) : سخنگوی پیشینه دانای طوس که آراست روی سخن چون عروس .نظامی .
دانای طوس . [ ی ِ ] (اِخ )خواجه نصیرالدین طوسی . (برهان ) (لغت محلی شوشتر).
جزیره ٔ طوس . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) اندر اقیانوس مغربی و اندر شمال این جزایر برطانیه . درازاء او صد فرسنگ است . ازو یک آب بزرگ بگشاید وبر خشک ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.