اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

توسه

نویسه گردانی: TWSH
توسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) توسکا. رجوع به توسکا و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 172 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
توسه . [ س َ / س ِ ](ص ) فربه و چاق و نیک پرورش یافته . (ناظم الاطباء).
توسه . [ ] (اِ) سریر.رخش . قوس قزح . کمان رستم . کمر رستم . کمردون . طوق بهار. تیراژه . آفنداک . آژفنداک . سدکیس . قالیچه ٔ فاطمه .(یادداشت بخط م...
توسه . [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه سورتیجی است که در بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع است و 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
توسه سرا. [ س ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاندرمن است که در بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش واقع است و 197 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرا...
توسه کله . [ س ِ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماسوله است که در بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
توثة. [ ث َ ] (ع اِ)یکی توث . (منتهی الارب ). رجوع به توت و توث و تود شود. || بیماری است چشم را، و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید : توثه ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.