اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

توشه بستن

نویسه گردانی: TWŠH BSTN
توشه بستن . [ ش َ / ش ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بار سفر بستن . مهیای سفر شدن :
زین سخن هر سه تن بجای شدند
توشه بستند و رهگرای شدند.

امیرخسرو (از آنندراج ).


جگربر نوک مژگان خوشه بندد
فلک بر دوش انجم توشه بندد.

زلالی (از آنندراج ).


بر کمر از ترک جهان توشه بست
در صف مردان مجرد نشست .

وحید (ایضاً).


توشه ای چون پاره ٔ دل بر میانت بسته اند
مرکبی چون ابلق لیل و نهارت داده اند.

صائب (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.