اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

توعن

نویسه گردانی: TWʽN
توعن . [ ت َ وَع ْ ع ُ ] (ع مص ) غایت فربه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). به نهایت فربهی رسیدن شتر و گوسفند. || همگی چیزی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
توان فرسا. [ ت ُ / ت َ ف َ ] (نف مرکب )ناتوان کننده . ازبین برنده ٔ نیرو. پایمال کننده ٔ قدرت .ضعیف کننده . رجوع به توان و دیگر ترکیبهای آن شود.
واژه‌ای با کاربرد‌های فراوان در رشته‌های گوناگون است ولی‌ مفهوم کلی‌ آن تقویت کننده و افزاینده نیرو و توانش یک وسیله یا فرایند می‌باشد، (به انگلیسی‌:b...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
توان هوانگ . (اِخ ) ۞ ولایتی در چین که راه ابریشم از آن می گذشت . رجوع به تاریخ مغول اقبال چ 2 ص 569 شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تاب و توان . [ ب ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قدرت . نیروی مقاومت .
توان داشتن . [ ت ُ / ت َ ت َ ] (مص مرکب ) نیرو داشتن . تاب داشتن . قدرت داشتن : من و رخش و کوپال و برگستوان همانا ندارند با من توان . فردوسی ...
پرتاب و توان . [ پ ُ ب ُ ت َ] (ص مرکب ) نیرومند. که طاقت بسیار دارد. پرطاقت .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.