توغ . (ترکی ، اِ) به معنی علم و نشان . (غیاث اللغات ). توق . چیزی است از عالم عَلَم که شکل پنجه بر سر آن نصب کنند و آن بر دو گونه است ، یکی چتر توق از عالم علم لیکن کوتاه تر از او که قطاسی چند برافزایند و دوم هم از آن عالم ، لیکن درازتر و در علمها این را پایه برتر نهند و آخرین به بزرگ نوئینان اختصاص ماند از آئین اکبری بعینه نقل کرده شد و همین صحیح است نه به «طای » حطی چنانکه رسم کنند. (آنندراج ). مأخوذ از ترکی دم اسب که بر علم می بندند. (ناظم الاطباء). علم مانندی که بر سر آن به جای پرچم منگوله ای از موی اسب یا از پشم ، یا ابریشم آویزند. بیرق ترکان عثمانی و آن دم اسبی بود بر سرنیزه و بر آن گروهه ای از زر. پرچم . تمتم . کرد گاو. غره خاو. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
: بزرگان پیاده پذیره شدند
ابی کوس و توغ و تبیره شدند.
فردوسی (یادداشت ایضاً).
ماهچه ٔ توغ او قلعه ٔ گردون گشاد
مورچه ٔ تیغ او ملک سلیمان گرفت .
خاقانی (یادداشت ایضاً).
-
پاتوغ ؛ پاتوغ از کلمه ٔ (توغ ) گرفته شده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به پاتوغ و توق شود.