توقع داشتن . [ ت َ وَق ْ ق ُ ت َ ] (مص مرکب ) چشم براه بودن و انتظار داشتن و امید داشتن . (ناظم الاطباء). چشم داشتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
: بکتوزون پیش ابوالحرث رفت و فایق در خدمت بود و بکتوزون در اکرام مورد از امیر ابوالحرث زیادت از آنچه دید توقع می داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
1 تهران ص
204). وزیر... گفت :... سلطان روی زمین بر تو گذر کرد چرا خدمتی نکردی ... گفت : سلطان رابگوی توقع خدمت از کسی دارد که توقع
۞ نعمت از تو دارد. (گلستان ). گفت : ای برادر چو اقرار دوستی کردی توقع خدمت مدار. (گلستان ).
توقع دارم از شیرین دهانت
اگر تلخ است و گر شیرین جوابی .
سعدی .
صائب به زر قلب دهد یوسف خود را
هر کس که توقع ز عزیزان صله دارد.
صائب (ایضاً).
توقع مدار از کسی دستگیری
به از سایه ٔ خود عصائی نیابی .
واله ٔ هروی (از آنندراج ).
رجوع به توقع و توقعکردن شود.