اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

توقیع کردن

نویسه گردانی: TWQYʽ KRDN
توقیع کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشان کردن و صحه گذاشتن پادشاه یا رئیس نامه و فرمان را جهت نفاذ و تأکید : دل وی را در باید یافت و نامه نبشت تا توقیع کنم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 81). پس بونصر را گفت که منشور باید نبشت این دو تن را تا توقیع کنم . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 141). گفتم رسم رفته است که چون وزارت به محتشمی دهند آن وزیر مواضعه نویسد و شرایط شغل خویش بخواهد و آن را خداوند به خط خویش نویسد پس از جواب توقیع کند. (تاریخ بیهقی ایضاًص 148). دوات پیش او نهادند تا چند توقیع در پیش اوبکرد. (تاریخ بخارا از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وامثال او بر این جمله توقیع کرد. (کلیله و دمنه ).
به خدائی که رقوم حسنات
کرد توقیع به دیوان اسد.

خاقانی .


نیاز را وقتی است که در آن وقت دعا به اجابت توقیع کنند. (مجالس سعدی ص 15).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.