اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ته کردن

نویسه گردانی: TH KRDN
ته کردن . [ ت َه ْ ک َ دَ] (مص مرکب ) تا کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- ته کردن رخت و قماش ؛ تاکردن آن :
صبا را شرم می آید به روی گل نگه کردن
که رخت غنچه را وا کرد و نتوانست ته کردن .

؟ (از بهار عجم و آنندراج ).


- ته کردن زانو ؛ به ادب نشستن چنانکه در نماز می نشینند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به ته و تا و دیگر ترکیبهای این دو شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
ته بر کردن . [ ت َه ْ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخت یا شاخه ای را بتمام بریدن . از بیخ متصل به زمین در درخت و متصل به تنه ، در شاخ بریدن . ...
ته نشین کردن . [ ت َه ْ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راسب کردن و درد نمودن . (ناظم الاطباء). ترسیب . ارساب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زانو ته کردن . [ ت َهَْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به ادب نشستن . (آنندراج ) : چو زانوی مشاطگی ته کندسها ناز زیبائی مه کند.ظهوری (ازآنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.