گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تهم نویسه گردانی: THM تهم . [ ت ُ هََ ] (ع اِ) ج ِ تهمة. (اقرب الموارد). ج ِ تهمت : اتقوا من مواضع التهم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زیردستان گله بر عکس کنندگله شان از پی نفی تهم است . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 821).رجوع به تهمات و تهمت و تهمة شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی تهم تهم . [ ت َ هََ/ ت َ ] (ص ) بی همتا بود به بزرگی و قامت . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 338). بی همتا بود به بزرگ تنی . بی همتا بود به بزرگی و حش... تهم تهم . [ت َ هََ ] (ع مص ) متغیر گردیدن و بدبوی شدن روغن و گوشت : تهم الدّهن و اللحم تهماً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ... تهم تهم . [ ت َهََ ] (ع اِ) سختی گرما و سکون باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شدت گرما و ایستادن باد. (آنندراج ). || زمینی که از آن به سوی... تهم تهم . [ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت است از تَهَم به معنی بدبوی شدن گوشت . (منتهی الارب ). بدبوی و فاسد و متغیر شده . (ناظم الاطباء). تهم تهم . [ ت َ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان است که 1653 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). تهم زاده تهم زاده . [ ت َ / ت َ هََ دَ / دِ ] (ص مرکب ) پهلوان نژاد که از نژاد قوی زاده باشد : به نزدیک شنگل فرستاده بودهمانا که شاه تهم زاده بود.فر... تازه کند تهم تازه کند تهم . [ زَ ک َ دِ ت َ هََ ] (اِخ ) دهی جزو بخش مرکزی شهرستان زنجان است که در 24هزارگزی شمال زنجان و 24هزارگزی راه عمومی واقع است... تحم تحم . [ ت َ ] (ع مص ) نگار کردن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). طهم طهم . [ طَ / طُ ] (ع اِ) ماادری ای الطهم هو؛ یعنی نمیدانم که کیست آن . (منتهی الارب ). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود