ته مانده . [ ت َه ْ دَ
/ دِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردن باقی بماند. (آنندراج ). آنچه از طعام در خوان باقی ماند. (ناظم الاطباء). آنچه باقی ماند از چیزی . پس مانده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
: از جام لب چون غیر را بخشی شراب همدمی
در کام تلخ ما چکان ته مانده ٔآن جام را.
الهی قمی (از آنندراج ).
-
ته مانده خوار ؛ ته مانده خور. پس مانده خور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود.