ته نشین . [ ت َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن . (آنندراج ). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته . (فرهنگ فارسی معین )
: ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گردد
ز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها.
ناظر علی (از آنندراج ).
|| مواد دارویی که بر اثر عدم انحلال در حلاّل یا در نتیجه ٔ ترکیبهای شیمیایی راسب شوند. || درد. راسب . (فرهنگ فارسی معین ). رسوب و درد. (ناظم الاطباء).دردی . لرت . لرد. رسوب .