اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تهی کردن

نویسه گردانی: THY KRDN
تهی کردن . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) تخلیه . خالی کردن . پرداختن . خلوت کردن . بپرداختن از. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
خانه از روی تو تهی کردم
دیده از خون دل بیاکندم .

رودکی .


به شبگیر برگرد و پیش من آی
تهی کرد خواهم ز بیگانه جای .

فردوسی .


شه شهریاران تهی کرد جای
فریبنده را گفت نزد من آی .

فردوسی .


که گشتاسب رفته ست و لشکر همه
تهی کرده از مرد کشور همه .

فردوسی .


کردم تهی دو دیده بر او من چنانکه رسم (کذا)
تا شدز اشکم آن ز می خشک چون لژن .

عسجدی (از فرهنگ اسدی چ پاول هرن ).


تهی نکرده بدم جام می هنوز از می
که کرده بودم از خون دیده مالامال .

زینبی .


بیاد آمدش تاج و تخت شهی
کز او کرد بدخواه ناگه تهی .

اسدی .


یکی هفته زین سان به بزم شهی
همی کرد هر روز گنجی تهی .

اسدی .


از مکر او تمام نپرداخت آنکه او
پر کرد صد کتاب و تهی کرد محبره .

ناصرخسرو.


حوض از آب تهی کرده و نگینه بازنیافتند. (نوروزنامه ٔ منسوب به خیام ).
گهی راندند سوی دشت مندور
تهی کردند دشت از آهو و گور.

نظامی .


تا که جامی تهی کنم در عشق
پر برآرم ز خون دیده کنار.

عطار.


صدهزاران نیک و بد را آن بهی
می کند هر شب ز دلهاشان تهی .

مولوی .


سر از مغز و دست از درم کن تهی
چو خاطر به فرزند مردم دهی .

سعدی (بوستان ).


خزاین تهی کرد و پر کرد جیش
چنان کز خلایق به هنگام عیش .

سعدی (بوستان ).


فرصتی چون هست دل را کن تهی از اشک و آه
وقت چون گردید فوت از گریه و زاری چه سود.

صائب .


- تهی کردن دل ؛ با گریستن یا گرفتن کین راحت در دل پدید آوردن .
- || برکندن دل ؛ دل برکندن :
تهی کن دل از جایگاه کیان
به رفتن کمر سخت کن بر میان .

فردوسی .


- خرقه تهی کردن ؛ مردن مرشد. مردن پیر صوفیان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تهی ساز کردن . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهی کردن . خالی کردن : چون قدم از گنج ، تهی ساز کردکلبه ٔ حلاقی خود باز کرد. نظامی (مخزن ...
جای تهی کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جای را خالی کردن . از جای رفتن : شه شهریاران رها کرد جای فریبنده را گفت نزد من آی .
پهلو تهی کردن . [ پ َت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کناره کردن از کاری . (غیاث ). پرهیز کردن و کناره نمودن از کاری و چیزی . (انجمن آرا). کناره کردن...
نام تهی کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نام از عالم تهی کردن . مرادف نام از جهان ستردن و نام از جهان برداشتن . محو و نیست و نابود کردن ...
خرقه تهی کردن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردن . (یادداشت بخط مؤلف ).این تعبیر بیشتر برای مردن مرشدان استعمال میشود.
قالب تهی کردن . [ ل َ / ل ِ ت َ / ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )کنایه از مردن و بیخود شدن . (آنندراج ) : خواهم چو بهله با تو دمی همرهی کنم دستی در ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.