اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تهی گشتن

نویسه گردانی: THY GŠTN
تهی گشتن . [ ت َ / ت ِ / ت ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تهی گردیدن . خالی شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
به سه سال و سه ماه و بر سر سه روز
تهی گشت از آن تخت گیتی فروز.

فردوسی .


کنون از مرگ صدرالدین تهی گشت
نپندارم که پر گردد دگربار.

خاقانی .


جهان پیمانه را ماند بعینه
که چون پر شد تهی گردد به هر بار.

خاقانی .


دل منه بر زنان از آنکه زنان
مرد را کوزه ٔ فقع سازند
تا بود پر دهند بوسه بر او
چون تهی گشت خوار پندارند.

علی شطرنجی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


هر که کارد گردد انبارش تهی
لیکن اندر مزرعه باشد بهی .

مولوی .


بپایان رسد کیسه ٔ سیم و زر
نگردد تهی کیسه ٔ پیشه ور.

سعدی (بوستان ).


تو تهی از حق از آنی کز خودی خود پری
پر ز حق آن دم شوی کز خویشتن گردی تهی .

مغربی .


- تهی گشتن از جان ؛ مردن . کشته شدن :
دریغا ندارد پدر آگهی
که بیژن ز جان گشت خواهد تهی .

فردوسی .


ترا آرزو کرد شاهنشهی
چنان دان که گردی تو از جان تهی .

فردوسی .


رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.