تیر زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیر انداختن . به تیر زخم زدن کسی را. با تیر خسته کردن کسی یا شکاری را. مجروح کردن
: سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند
عاشق آن است که بر دیده نهد پیکان را.
سعدی .
تا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم یا بدهی تیر امانم .
سعدی .
آن را که تو دوست بیش داری
کس تیر جفا زدن نیارد.
سعدی .
|| حباب بالا دادن مایعی جوشان . حبابها که از ته دیگ تفته بر روی آب آید. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا)
: چون به خم اندر ز زخم او بخروشد
تیر زند بی کمان و سخت بکوشد.
منوچهری (از یادداشت ایضاً).
به هر دو معنی رجوع به تیر انداختن شود.