گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تیزآب نویسه گردانی: TYZʼAB تیزآب . (اِ مرکب ) سیل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آبی سیل آسا و خروشان . آبی تیز و پرشتاب در حرکت . آب تیز و تند و فروگیرنده و بنیان کن . تندآب : شب و روز و چرخ و مه و آفتاب دمان ابر و تند آتش و تیز آب .اسدی (گرشاسب نامه ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی تیزآب تیزآب . (اِ مرکب ) به اصطلاح کیمیا جوهر شوره و اسید نیتریک . (ناظم الاطباء). مایعی است بی رنگ و تندبو. استنشاق بخار آن خطرناک است . غالب فلز... تیزآب تیزآب . (اِخ ) دهی از دهستان رودمیان خواف است که در بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع است . 524 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران... تیزآب تیزآب . (اِخ ) دهی از دهستان میربیک است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است . 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). تیزآب تیزآب . (اِخ ) دهی از دهستان شاهیجان است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). تیزآب سلطانی تیزآب سلطانی . [ ب ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ مخلوطی از تیزآب (اسید ازتیک ) و اسید کلریدریک (جوهر نمک ) که می تواند همه ٔ فلزات حتی ط... تیزاب تیزاب . (اِ مرکب ) آبی زبان گز. تیزابه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود