اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تیم

نویسه گردانی: TYM
تیم . [ ت َ ] (ع اِ) بنده و از آن است تیم اﷲبن ثعلبةبن عکابة و تیم اﷲبن قاسط در نمر، و در قریش . تیم بن مرة قوم ابی بکر (رض ) و تیم بن غالبین فهر و تیم بن قیس بن ثعلبةبن عکابة ودر بکر تیم بن شیبان بن ثعلة و در ضبة تیم اللات و تیم بن ضبة و در خزرج تیم اللات که پدران قبیله اند. (منتهی الارب ). بنده و تیم اﷲ بنده ٔ خدا و پدر چند قبیله . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بنده و تیم اﷲ و تیم اللات و تیم قریش ، هر سه نام قبیله ای است . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تیم . (اِ) کاروانسرای بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 342). کاروانسرای بزرگ را گویند. چه تیمچه کاروانسرای کوچک است . (برهان ). کاروان سرا. (...
تیم . [ ت َ ] (ع مص ) بنده ٔ خود کردن و رام و منقاد گردانیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بنده گردانیدن به عشق . (زو...
تیم . [ ت َ ی َ ] (اِخ ) بطنی است از غافق و از آن قبیله است : القاضی محمد التیمی که از انس روایت دارد. (از منتهی الارب ). بطنی است از عرب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تیم در زبان تبری (مازنی) به معنای تخم می باشد، نظیر: خیار تیم به معنای تخم خیار.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
داماس تیم . (اِخ ) پسر کان دول یکی از معروفترین کسانی که پس از فرماندهان بحریه خشایارشا در لشکرکشی بیونانی نامش درخورذکر بوده است . رجوع ...
طیم . [ طَ ] (ع مص ) سرشتن خدای کسی را بر نیکوئی . یقال : طامه اﷲ علی الخیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصدر «طامه اﷲ علی الخیر»؛ ای جبله . ...
تئم . [ ت ِءْم ْ ] (ع اِ) همزاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.