ثابت
نویسه گردانی:
ṮABT
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابی ثابت علی بن عبداﷲ ابومحمد کوفی . زبیدی گوید: وی بزرگترین اصحاب ابی عبیدالقاسم بن سلام بوده است بعضی نام ابی ثابت را سعید گفته اند. ابن الندیم گوید به نقل از سکری که نام ابی ثابت محمد است و لغوی است و درک صحبت فصحای اعراب کرده و از آنان لغت فراگرفته است و خود ازکبار مذهب کوفیین است و باز محمدبن اسحاق گوید او راست : کتاب خلق الانسان . کتاب الفرق . کتاب الزجر و الدعا.کتاب خلق الفرس . کتاب الوحوش . کتاب مختصرالعربیة. کتاب العروض . و رجوع به ثابت بن عبدالعزیز لغوی ... شود.
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن النعمان بن زیدبن عامربن سوادبن ظفرالأنصاری الظفری . ابن حجر گوید بقول ابوموسی این همان ثابت است که پیش از ای...
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نعمان مکنی به ابوحبة البدری . صحابی است .
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نعیم . او در حمص مردم را بضد مروان بن محمدخلیفه ٔ اموی برانگیخت ۞ .
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ودیعةبن خدام . یکی از بنی امیةبن زیدبن مالک . ابن حجر از ابن سعد روایت کند که پدر ثابت ازمنافقین بود و او غیر ثابت...
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن وقش بن زغبةبن زعور ابن عبدالأشهل الانصاری الأشهلی . صحابی انصاری است و در جنگ احد شهادت یافت .
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن هرمز الحداد الکوفی مکنی به ابوالمقدام . تابعی و محدث است و سفیان و اعمش از او روایت کنند.
ثابت . [ ب ِ ] ابن هزال بن عمروبن قربوس الأنصاری . ابن حجر گوید صحابی است و درک غزوه ٔ بدر کرده و در جنگ یمامه بشهادت رسیده است .
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یحیی الرازی مکنی به ابی عباد. رجوع به ابی عباد شود.
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن یسارالرازی مکنی به ابی عباد. هندوشاه بن سنجر در تجارب السلف آرد که ابوعباد کاتبی جلد بود و حساب بغایت نی...
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید الأحول مکنی به ابوزید. تابعی است .