ثابت
نویسه گردانی:
ṮABT
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن خالدبن النعمان یا ثابت بن خالدبن عمروبن النعمان بن خنسأبن [ کذا ] عسیرةبن عبدبن عوف بن غنم بن مالک بن النجار الانصاری . در کتاب الاصابة آمده است که ابن اسحاق و موسی بن عقبة و ابن الکلبی اورا از جمله ٔ شهدای بدر و قداح از شهدای بئر معونة دانسته اند و ابن لهیعة از ابوالاسود و او از عروة روایت کرده است که ثابت از شهدای یمامة است . واقدی نیز روایت اخیر را نقل کرده ولی جد او را بجای نعمان ، عمرو گفته است و او را دو دختر بود بنام دنیة و رقیة.
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن الجذع . ابن حجر در کتاب الاصابة گوید: اسم او ثعلبةبن زیدبن الحارث بن حرام بن غنم بن کعب بن سلمة الانصاری السلمی اس...
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن الحارث الانصاری . صاحب الاصابة گوید او را ابن حارثه نیز نامند و درست نیست .
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن الحسین بن شراعة التمیمی مکنی به ابی طالب . یاقوت در معجم الادباء از شیرویه روایت کند که او از ابن سلمة و ابن عیسی...
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن الدحداح . صحابی است و او را ثابت بن الدحداحة نیز گفته اند. مکنی به ابی الدحداح و ابی الدحداحة. ابن حجر در اصابه از ...
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن دینار. رجوع به ابی حمزه ٔ ثمالی شود.
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن دینار. ابوصفیة. تابعی است .
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن رفیع یا رویفع انصاری . صحابی انصاری است . وی ساکن بصره بود و سپس به مصر شد و حسن بصری از او روایت دارد.
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن الزبیربن هشام بن عروة. مرزبانی در الموشح او را از جمله ٔ روات اخبار ابوالعتاهیه شاعر ذکر کرده است ۞ .
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن زید. یکی از شش تن باشد که بعهد رسول صلوات اﷲ علیه قرآن را گرد کرده اند.صاحب کتاب الاصابة گوید: ثابت بن زیدالحارثی ...
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سفیان . صحابی است و او در جنگ احد بشهادت رسیده است .