گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ثابت نویسه گردانی: ṮABT ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن الزبیربن هشام بن عروة. مرزبانی در الموشح او را از جمله ٔ روات اخبار ابوالعتاهیه شاعر ذکر کرده است ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی ثابت ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن النعمان بن زیدبن عامربن سوادبن ظفرالأنصاری الظفری . ابن حجر گوید بقول ابوموسی این همان ثابت است که پیش از ای... ثابت ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نعمان مکنی به ابوحبة البدری . صحابی است . ثابت ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نعیم . او در حمص مردم را بضد مروان بن محمدخلیفه ٔ اموی برانگیخت ۞ . ثابت ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ودیعةبن خدام . یکی از بنی امیةبن زیدبن مالک . ابن حجر از ابن سعد روایت کند که پدر ثابت ازمنافقین بود و او غیر ثابت... ثابت ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن وقش بن زغبةبن زعور ابن عبدالأشهل الانصاری الأشهلی . صحابی انصاری است و در جنگ احد شهادت یافت . ثابت ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن هرمز الحداد الکوفی مکنی به ابوالمقدام . تابعی و محدث است و سفیان و اعمش از او روایت کنند. ثابت ثابت . [ ب ِ ] ابن هزال بن عمروبن قربوس الأنصاری . ابن حجر گوید صحابی است و درک غزوه ٔ بدر کرده و در جنگ یمامه بشهادت رسیده است . ثابت ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یحیی الرازی مکنی به ابی عباد. رجوع به ابی عباد شود. ثابت ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن یسارالرازی مکنی به ابی عباد. هندوشاه بن سنجر در تجارب السلف آرد که ابوعباد کاتبی جلد بود و حساب بغایت نی... ثابت ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید الأحول مکنی به ابوزید. تابعی است . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۹ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود