گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ثاقب نویسه گردانی: ṮAQB ثاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) نام شاعری از مردم بخارا و بیت ذیل از اوست :قدم ببحر خطرناک عشق ماندم و آخرکمر ز موج و کلاه از سر حباب گرفتم .(قاموس الاعلام ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی ثاقب ثاقب . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثقوب و ثقب . مضی ٔ. روشن . فروزان . || سوراخ کننده . || نافذ. || رخشان . تابان .تابنده . || افروخته . ... ثاقب ثاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) شاعری از مردم هندوستان . وفات او بشهر بنارس در 1229 هَ . ق . و این دو بیت از اوست :از پشت فلک بر شده در زیر زمین باش ب... ثاقب ثاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) (شیخ مصطفی ) از مشایخ طریقه ٔ مولویه و یکی از شعراست . او در کوتاهیه میزیست و اصل وی از ازمیر است و از برآوردگان مصطفی ... ثاقب ثاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) شاعری از مردم انقره . او در اندرون همایون تربیت شده است و در 1258 هَ . ق . درگذشته است . وی را قولها و بعض اشعار است .... ثاقب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. جسم ثاقب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. نجم ثاقب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ثاقب افندی ثاقب افندی . [ ق ِ اَ ف َ ] (اِخ ) (حکیم ...) اصل او از اخسخه است و آنگاه که بدر سعادت درآمد در مدرسه ٔ قره مصطفی پاشا واقع در بازار ارغادبتحصیل... ثاقب الثلج ثاقب الثلج . [ ق ِ بُث ْ ث َ ] (ع ص مرکب ) رجوع به برف سُنْب شود. ثاقب الحجر ثاقب الحجر.[ ق ِ بُل ْ ح َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) ۞ بسپایه . کثیرالارجل . بسفایج . (مفردات ابن البیطار) (تذکره ٔ اولی الالباب ). اضراس الکلب . تشمیر. ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود