سایه سار , سایه (اسم) به علاوه ی سار (پسوند یا پساوند) = جایی که سایه بسیار است, سایه دار.
سار به اسم , مثلاً چشمه , شرم , سنگ و یا صفت, مثلاً سبک ...
حامی، پشتیبان
سایه ای بر سر داشتن: کنایه بر شوهر داشتن، غمخوار داشتن
سایه نویس یا نویسندهی در سایه، نویسندهی اثری نوشتاری (مانند کتاب، مقاله، داستان و گزارش) است که به صورت رسمی (و قانونی) معتبر به کسی دیگر است.
گونههای گیاهی که تاب و تحمل زندگی در سایه را ندارند. این گیاهان توان رقابت برای رسیدن به نور ندارند و یا به اندازه کمی دارند، (به انگلیسی: shade-i...
سایه پسند. [ ی َ / ی ِ پ َ س َ ] (نف مرکب ) طالب راحتی و آسایش . (ناظم الاطباء). راحت طلب . آسوده .
سایه پرستی . [ ی َ / ی ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) کنایه از فسق و فجور و کارهای ناشایسته کردن باشد. (برهان ) (شرفنامه ) (انجمن آرای ناصری ). || ...
سایه پرور. [ ی َ / ی ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) کنایه از آسوده . (انجمن آرا). کسی را گویند که پیوسته بفراغت و آسودگی برآمده باشد و محنت و مشق...
سایه بانه . [ ی َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری بروجرد و 9 هزارگزی جنوب راه شوسه ، ه...
بزرگ سایه . [ ب ُ زُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) بلندسایه . باعظمت . بلندپایه . نعمت و راحت و نواخت رساننده به مردمان : میر بزرگ سایه و میر بزرگ نام...