اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثبر

نویسه گردانی: ṮBR
ثبر. [ ث ُ ] (ع مص ) راندن . || ناامید کردن . || بازگشتن آب دریا. جزر، مقابل مدّ.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
صبر. [ ص َ ب َ ] (ع اِ) برف . (منتهی الارب ).
صبر. [ ص َ ب ِ ] (اِخ ) نام کوهی است بلند در یمن و در آن قلعه ها و قریه های چنداست و قلعه ای در این کوه است بنام صبر. یاقوت گوید:ندانم کو...
بی صبر. [ ص َ ] (ص مرکب ) (از: بی + صبر) ناشکیبا. بی تحمل . (ناظم الاطباء). ناآرام : چو بانو زین سخن لختی فروگفت بت بی صبر شد با صابری جفت . ...
تنک صبر. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ص َ ] (ص مرکب ) کم صبر و بی تحمل . (ناظم الاطباء). تنک حوصله . رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
حب صبر. [ ح َب ْ ب ِ ص َ ] (ع اِ مرکب ) صداع و درد معده را نفع دهد. صفت آن : سقوطری یک مثقال ، تربد یک درم ، حب النیل و غاریقون و انیسون از...
صبر زرد. [ ص َ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
نگارش درست این واژه، سبر است؛ زیرا نام گیاهی است از تیره ی سوسنی ها. در پهلوی به این گیاه، آنیتا گفته می شد. در پارسی گاهی برخی واژه ها را به نادرست ب...
گیاه صبر زرد (Aloe vulgaris و گونه‌های دیگر) که درست آن سبر زرد است و در زبان پهلوی آنتیا خوانده می شده، شباهتی جالب با مرّ مکّی دارد؛ زیرا این گیاه آ...
صبر کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکیبائی کردن . تأسی . پایداری کردن . شکیبیدن . اصطبار. اعتراف : گویند صبر کن که ترا صبر بر دهدآری دهد ولی...
صبر گزیدن . [ ص َ گ ُ دَ ] (مص مرکب )صبر پیشه ساختن . شکیبائی کردن . اعتصاب : ای تن آرام گیر و صبر گزین که هر امروز را ز پس فرداست .مسعودسعد.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.