ثبر
نویسه گردانی:
ṮBR
ثبر. [ ث ُ ] (اِخ ) ریگزارهائی است در بلاد بنی نمیر. (مراصد الاطلاع ).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سبر. [ س َب ْ ب ُ ] (اِخ ) ریگ پشته ای است بین بدر و مدینه . در اینجا پیغمبر اکرم صلی اﷲ علیه و آله و سلم غنائم بدر را تقسیم کرده است . (از ...
صبر. [ ص َ ] (ع مص ، اِمص ) شکیبیدن . شکیبایی . شکیبایی کردن . پائیدن . نقیض جزع . و در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: صبر بفتح و سکون بابمعنی شکی...
صبر. [ ص َ ب ِ / ص َ ] (ع اِ) ۞ سولع. مقر. ایلوا. بفتح اول و کسر ثانی است . و سکون ثانی جائز نیست مگر بضرورت شعری .و آن عصاره ٔ تلخ است ا...
صبر. [ ص ُ ] (اِخ ) بطنی است از غسان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
صبر. [ ص ُ ] (ع اِ) زمین سنگریزه ناک . (منتهی الارب ). || کرانه . (منتهی الارب ) (نشوء اللغة ص 17). || سطبری هر چیزی و طرف آن . || ابر س...
صبر. [ ص ِ ] (ع اِ) ابر سپید. || ناحیت . (منتهی الارب ).
صبر. [ ] (اِخ ) کوهی است که در آن معدنی از طلاست . (الجماهر بیرونی ص 270).
صبر. [ ] (اِ) صنبر. روز دوم از هفت روز بردالعجوز است . (آثار الباقیه ).
صبر. [ ص ُ ب ُ ] (ع اِ) جمع صبیر. (منتهی الارب ). رجوع به صبیر شود.
صبر. [ ص ُ ب ُ ] (ع اِ) زمینی که در آن سنگ ریزه بود. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).