(واژهٔ پیشنهادی) ثبت کنندهٔ سخنان و اقوال
فراخ سخن . [ف َ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) پرگوی و بی صرفه گوی . (آنندراج ).بسیارگوی . مکثار. (یادداشت بخط مؤلف ) : گرچه برحق بود فراخ سخن حمل دعویش ...
کوتاه سخن . [ س ُخ َ ] (ص مرکب ) آنکه سخن کوتاه گوید. || (اِ مرکب ) سخن کوتاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گرفته سخن . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ س ُخ َ ] (ص مرکب ) آنکه سخن او به آسانی نتوان دانست .
گستاخ سخن . [ گ ُ س ُخ َ ] (ص مرکب ) آنکه بی پروا سخن گوید. گستاخ زبان . گستاخ گوی . آنکه نیندیشیده به گفتار آغازد : گستاخ سخن مباش با کس تا ع...
گشاده سخن . [ گ ُ دَ / دِ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) فصیح و زبان آور. (ناظم الاطباء). گشاده زبان : گشاده سخن مرد با رای و کام همی آب حیوانْش ْ خواند ...
کسی که سخن پراکنی می کند.
کسی که سخن نادرستی را پخش می کند.
شایعه ساز.
گاهی به کسی گفته می شود که دروغی را گسترش می دهد.
کسی که یک سخن را با زی...
سخن گستری . [ س ُ خ َ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) سخن راندن .