اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثدغ

نویسه گردانی: ṮDḠ
ثدغ . [ ث َ ] (ع مص ) ثدغ رأس ؛ شکستن سر را.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
صدغ . [ ص َ ] (ع مص ) دوش با دوش برابر رفتن با کسی . || داغ و نشان کردن شتر را. || کشتن مورچه را. || برگردانیدن کسی را از کار و راندن...
صدغ . [ ص ُ ] (ع اِ) مابین چشم و گوش مردم . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر) (مقدمه ٔ ترجمان القرآن ). میان گوشه ٔ ابرو و گوش است و آن را شقیقه ...
ثدق . [ ث َ ] (ع مص ) نیک باریدن : ثدق مطر؛ نیک باریدن باران . || ثدق وادی ؛ روان شدن آب . || ثدق خیل ؛ فروگذاشتن خیل را برفتار. || ث...
سدغ . [ س ُ ] (ع اِ)مابین چشم و گوش از مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || موی پیچه ، لغتی است در صدغ . (منتهی الارب ). زلف و بناگوش . (بحر...
سدق . [ س ُ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است بمعنی ترکش . (غیاث ). ترکش و ایرانیه گویند نوعی از ترکش که برای هر تیر توی آن خانه ٔ جداگانه باشد. ...
صدق . [ ص ِ ] (ع اِمص ) راستی . (منتهی الارب ) (دهار)(غیاث اللغات ). || راست گفتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی...
صدق . [ ص َ ] (ع ص ) راست . (مهذب الاسماء). راست و سخت و درشت یقال : هذا الرمح الصدق ؛ یعنی نیزه ٔ راست و سخت و درشت و کذا الرجل الصدق بالت...
صدق . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صَدق است . (منتهی الارب ). رجوع به صدق شود. || ج ِ صداق [ص ِ / ص َ ] . (منتهی الارب ). رجوع به صداق شود. || ج ...
صدق . [ ص ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ صَدوق . (منتهی الارب ). رجوع به صدوق شود. || ج ِ صداق [ ص َ / ص ِ ] . (منتهی الارب ). رجوع به صداق شود. || ج...
صدق .[ ص َ دَ ] (ع اِ) شب آتش افروختن مغان ، و این غلط است و صواب بسین مهمله معرب سده است . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.